غذای کنار خیابون

ساخت وبلاگ

دست میزنه به ظرف یه بار مصرف که کنار خیابون, گذاشتن بعد یه نگاهی میندازه به دور و برش و درشو باز میکنه. سه تا ظرف غذا. برش میداره و یه لبخند ملیح مخفی زیر ریشش نقش میبنده.

- تمام است دایی شاممونم جور شد.

من خندمو نمیتونم کنترل کنم، لعنتی یک پرستیژی توی شخصیت این آدم هست که هرکسیو به ماجراجویی هاش جذب میکنه. با همون لبخند برمیگرده میگه در کیفتو باز کن.

اولین هویج پلوی کنار خیابون,مو خوردم.

نه اینکه اونقدر از لحاظ مالی بهم فشار اومده باشه، نه. ولی حس ماجراجویانه ش برام موندگار شد.

 

پی نوشت: وقتی بعد از یه چرت عصرونه بیدار شد و من پرسیدم شام چی بخوریم با جدیت گفت "غذا داریم دایی" فک نمیکردم جدا بخواد غذایی که کنار خیابون, پیدا کردیم رو بده بخوریم، برای همین زدم زیر خنده ولی چیزی از جدیتش کم نشد؛ برای همین پرسیدم "شوخی میکنی؟ معلوم نیست اون از کجا اومده". گفت:

- دایی بدترین نوع ویروس بشر که ایدزه رو دو روز بذاری جلوی آفتاب از بین میره، بزن به یاد وطن.

این شد که زدیم به یاد وطن :/

هژار...
ما را در سایت هژار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7hazhaar7 بازدید : 149 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 17:15