حمله ی خرچنگ ها

ساخت وبلاگ

بعضی وقت ها تخلیه خشم و هیجان توی زمان ها و مکان های متفاوت ممکن نیست. مثلا ممکنه تخلیه خشم در یک لحظه خیلی گرون تموم شه برامون، این میشه که توی رویاهامون اون رو تخلیه می کنیم و یه باری از رو دوشمون کم میشه.

این رویاهای دیشب شکلی آشفته داشتند ولی قابل توجیه بودند. از اون مدل خواب هایی که تا مدتی توی ذهن میمونه. صحنه ی اول من بودم توی بانک با یه چک توی دستم که میخواستم نقدش کنم. ساعت ۹ و ۲۵ دقیقه ی شب توی بانک بودم (عجیب بود که توی این ساعت کار میکردند)، زمان انتظار برای من ۶۰ دقیقه بود و مثل همیشه دوتا کارمند بیکار برای خودشون توی یه گوشه نشسته بودند. خلاصه بعد از یه درگیری با کارمند بانک یه دادی زدم سرش که هیچوقت توی بیداری نمی تونستم بخاطر اون شرایط بزنم. توی همون زمان یکی از دوستای دبیرستانم رو دیدم که سال ها ندیدمش، اومد جلو ولی بهش گفتم وسط دعوام بیرون میبینمت ولی یادم رفت.

بعد از اون خودم رو توی خواب دیگه ای دیدم که با نامجو داشتم آهنگ "گیس" رو میخوندم. توی جایی که شبیه گلخونه بود و دورش با نایلون پوشیده بود با صدای بلند و حتی بهتر از خودش می خوندم: "دریای خزر گردم... هعییی، خواهی تو اگر جونم..." :/

بیرون رو نگاه کردم یه کوه سیاه بزرگ از خرچنگ ها رو دیدم. یه تعدادیشون تونسته بودن وارد گلخونه بشن، یه سرعت عجیبی هم داشتن. دوتا سنگ پیدا کردم، یکی رو خودم برداشتم یکی رو هم دادم به نامجو و دوتایی رفتیم به جنگ با خرچنگ ها... :/

هژار...
ما را در سایت هژار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7hazhaar7 بازدید : 158 تاريخ : جمعه 17 بهمن 1399 ساعت: 4:16