جزء از کل

ساخت وبلاگ

"در جاده ی خاکی طولانی پر بادی که به خارج شهر منتهی میشد راه افتادم.

احساس کسی را داشتم که از شهربازی بیرون می رود بدون اینکه سوار هیچکدام از وسیله ها شده باشد. درست است که همیشه از شهر و مردمان و زندگی شان نفرت داشتم ولی به هرحال کنارشان زیسته بودم اما در جریان زندگی فرو نرفته بودم که به خاطرش پشیمان بودم، چون حتا اگر شهرمان بدترین شهربازی دنباد بود به خاطر بیست و دو سالی که زحمت زندگی در آن جا را تحمل کرده بودم دست کم یکبار باید سوار میشدم. مشکل اینجا بود که تمام وسیله ها باعث میشدند حالت تهوع بگیرم. چه کار می توانستم بکنم؟"

جزء از کل - استیو تولتز

هژار...
ما را در سایت هژار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7hazhaar7 بازدید : 187 تاريخ : چهارشنبه 6 شهريور 1398 ساعت: 21:36