سفر به آمریکا

ساخت وبلاگ

وقتی یه شب خواب زیاد می بینیم معمولاً هیچکدوم به یادمون نمی مونه، ولی این خوابی که می خوام براتون تعریف کنم یکی از اون خواباست که استثناً یادم مونده و به اندازه ی ترکیب صدای زنبورک و تنبک موقعی بین کلوت های شهداد میپیچه عجیب و قشنگه، طوری که می تونیم یکی از عجایب هشتگانه ی هستی به حسابش بیاریم.

خواب من از اون جایی شروع شد که بیرون از شهر توی یه بیابون ساکت کنارِ یه جاده وایساده بودم. توی اون بیابون هیچ چیز دیگه ای بجز من و یه مدرسه وجود نداشت، من توی خاک ایالت متحده ی آمریکا وایساده بودم، از کجا می دونستم؟ خودمم نمی دونم! بعضی تو خواب فقط یه حس یا تصور از اون چیزی که هست داری، مهم نیست که اون چیز، شخص یا مکان چیه، کیه یا کجا هست. تو اون لحظه حسِ توعه که به اونجا هویت میده؛ و هویت اون مکان برای من آمریکا بود.

من به سمتِ مدرسه رفتم. نمیدونم چندتا دانش آموز داشت، یا اصلا داشت. ولی میدونم هم معلم داشت، هم مدیر؛ و اونا آدمای ظالمی بودن، ظلم به کی؟ چه ظلمی؟ اصلا نمی دونم، اینجا هم پایِ حسم در میون بود. و چیزی با حسم در تناقض بود ولی هنوز توانایی شکست حسم رو نداشت این بود که همه توی اون مدرسه فارسی زبان بودند. برای اینکه اینو برای حسم توجیه کنم حسِ جدیدی برایِ خودم تعریف کردم که اینجا یه مدرسه یِ فارسی زبان توی خاک آمریکاست. و بود. بعد از اینکه به پلیس زنگ زدم و اومدن تا اونا رو دستگیر کنند یکی از پلیسا برگشت و به من گفت "Thank you" و این حسم بود که شخصیت هایِ بعدی رو برای من تعریف می کرد.

بعد از اینکه پلیس همه رو دستگیر کرد و با خودش برد من موندم و یه مدرسه ی سوت و کور وسط یه کویر سوت و کور بزرگ تر. من بودم که حس کردم اونجا دیگه برای من جای موندن نیست، پس برگشتم سمتِ جاده و منتظر موندم کسی رد بشه. یه کامیون درست کنارِ من نگه داشت. اینم یکی از عجیاب دیگه ی این خواب بود که من می تونستم انگلیسی رو مثل زبان مادریم حرف بزنم و خودِ واقعیم هم حرفام رو درک می کردم. راننده پرسید کجا میری، و من گفتم فرقی نمی کنه فقط یه شهر بزرگ؛ دقیقا کلمه ی "a big city" چیزی بود که اونجا به کار بردم. کمی بعد کامیون رسید به یک جاده ی سراشیبی که درست از وسط یه عالمه تپه شنی می گذشت. اونجا بی نهایت زیاد بود. از راننده پرسیدم اینجا کدوم ایالته، و اون گفت ویرجینیا! شاید الآن همه باهم تعجب کنیم و بگیم بابا حداقل آریزونایی، نوادایی جایی؛ ویرجینیا؟! سِریوسلی؟!. خب اون لحظه من اصلاً تعجب نکردم، چون به حسم گفتم: "حس جان، اینجا ویرجینیاست". بعد از اون همه چیز محو شد و این خواب ادامه ای نداشت.

پی نوشت: من قبلاً هیچوقت توی بیداری از جاده ای شبیه به اون نگذشتم. بعد از دیدن خواب دنبال عکسی گشتم که شبیه به اون صحنه باشه ولی شبیه ترین عکسی که تونستم پیدا کنم این بود؛ منتها این عکس یک درصد زیبایی اون صحنه رو هم نداره. درضمن، توی ویرجینیا هیچ نقطه ای مثل اون خواب وجود نداره و این عکس به یک جایی توی امارات متحده عربی مربوط میشه.

هژار...
ما را در سایت هژار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7hazhaar7 بازدید : 192 تاريخ : پنجشنبه 27 دی 1397 ساعت: 10:41